رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

آقا رادین

بابای شاکیییییییییییه رادین

سلام رادین عسلی نفس بابایی بابایی این چند روز کلی شاکیه میدونی چرا ؟؟؟ دو هفته پیش من با مامانی و مامان جون و خاله مهرنوش رفتیم واسه سفارش سرویس خواب خوشملت  با کلی ذوق و شوق انتخاب کردیم و سفارش دادیم تا واسمون بیارن. الان ١٤ روزه که از سفارش میگذره و بابایی بی طاقتت از روز چهارم چشش به تلفن سفید شده  که این نامردا زنگ بزنن بگن آقا بیاین سفارشتون آمادست ٢ بار زنگ زدم و بهم گفتن که آقای رسولی سفارشتون رسیده تو انباره داریم انبار گردانی میکنییییم   آخه این چه انباری بود خوبه باز گمرک نبود اونجا. خلاصه بابایی کلی منتظره و اعصابشم حسابی خوردهههههههه  خودت که میدونی بابایی وقتی کسی باهاش بدقولی میکنه چه شکلی م...
21 دی 1390

سرويس كالسكه رادين عسلم

رادين عزيزم، قند عسلم، سلام. قربونت بشم كه اين روزا داري حسابي بزرگ ميشي و همه شكم ماماني رو پر ميكني  عزيزكم اين روزا چون ديگه جات كمتر از قبل شده زياد لگد نميزني و بيشتر بدن نازت رو كش و قوس ميدي و توي دل مامان وول ميخوري. بابايي صبح زود كه بيدار شده بود و من هنوز خواب بودم دستشو گذاشته بود روي شكمم و كش و قوس دادنت رو حس كرده بود و كلي ذوق كرده بود. ميگفت قشنگ احساس ميكردم كه رادين داره بدنش رو كش و قوس ميده. اي جان مامان و بابا  عزيزم ديروز عصري سرويس كالسكه ات از تهران رسيد و من و بابايي هم بدون معطلي رفتيم مغازه و آورديمشون. نميدوني من و بابايي چه حس قشنگي داشتيم از ديدن وسايل تو و تصور وجود تو توي اون كالسكه و كرير. من كه كر...
20 دی 1390

پايان شش ماهگي

رادين عزيزم، عشق مامان، زندگي بابا، امروز من و تو وارد ماه هفتم شديم من و بابايي خيلي خوشحاليم كه يه ماه ديگه هم گذشت و ما يك ماه به ديدن روي گلت نزديكتر شديم. مسافر كوچولوي ما 3 ماه ديگه به سلامتي مياد توي بغل مامان و باباش عزيز دلم من و بابا بي صبرانه منتظر ورودت به زندگي عاشقانه دو نفرمون هستيم تا با اومدن تو زندگيمون رنگ جديدتري به خودش بگيره و زيباتر از قبل بشه ...
19 دی 1390

فاطيما جون و ايليا تپل

پسر نازم سلام. صبح بخير. امروز ماماني ميخواد دو تا عكس خوشگل از پسرخاله و دخترخاله رو توي وبلاگت بذاره. چون يكي از خاله هاي خوب وبلاگي به اسم مامان ارميا ازم خواسته بود كه عكس ايليا تپل رو توي وبلاگ بذارم تا بتونن اونو ببينن. منم چون اين دوتا گوگوليه خاله رو خيلي دوست دارم با كمال ميل اينكارو انجام ميدم. ايشون آقا ايلياي ناز خاله هستن كه توي اين عكس كه جديدترين عكسش هم هست 4 ماهه است.  و اين دو تا گوگولي هاي خوشگل، فاطيماي گلم كه عشق خاله مهرنازشه و ديروز تولد 6 سالگيش بود كه خاله مهرناز همينجا تولد قشنگشو تبريك ميگه و  بهش ميگه فاطيماي عزيزم خاله خيلي دوستت داره و هميشه در قلب خاله مهرناز جا داري حتي اگه خاله مهرناز ب...
18 دی 1390

هفته 25

پسر كوچولوي مامان توي اين هفته قدش به 34.3 سانتيمتر رسيده و وزنش هم تقريباً 680 گرم شده. در اين هفته كمي چربي بدن پسرك من بيشتر ميشه و به همين خاطر پوست چروكيده اش صافتر و زيباتر ميشه و موهاي سرش هم الان ميتونن به خوبي ديده بشن و رنگ و  حالت هم به خودشون گرفتن كه البته ممكنه رنگ و حالت موهاش بعد از تولد تغيير كنن.   ...
17 دی 1390

رنگ آمیزی اتاق رادین جون

رادین جون مامان, بابا رضای گل دیروز از صبح مشغول رنگ آمیزی اتاقت بود و با عشقی وصف نشدنی اتاق تو رو رنگ میزد. بابایی مهربون همون دیروز رنگ آمیزی اتاقت رو تمام کرد. بابایی تا ساعت 8 و نیم شب مشغول رنگ کردن بود و اتاقت رو خیلی قشنگ برات رنگ کرد. رنگ اتاقت ترکیب رنگهای سبز و آبیه که با سرویس خوابت ست کردیم. عزیزم اتاقت خیلی قشنگ شده و قراره دوشنبه سرویس خوابت هم از تهران بیاد و بعد از چیدن وسایلت زییابی اتاقت چند برابر میشه. دست بابا رضای گل درد نکنه که یه روزه همه اتاق نی نی رو رنگ کرد و قشنگش کرد. یه بوسسسسسسس گنده برای بابایی از طرف من و رادین جونم  عزیزم امروز عصری هم من و بابایی و عمه سارا رفتیم بازار و برات خرید کردیم. بعد از کلی گشت...
16 دی 1390

پسرک مامان و بابا نام دار می شود.

به اطلاع همه دوستان عزیزم که مشتاقانه پیگیر اسم پسر کوچولوی من بودند و همیشه با گذاشتن نظرات پر از مهر و لطفشون جویای اسم پسری بودند می رسانم که بالاخره اسم پسری بعد از چندین ماه جستجو و با وسواس هرچه تمامتر توسط اینجانب و آقای همسری انتخاب شد  من و بابا رضا اسم زیبای رادین رو برای پسر خوشگلمون انتخاب کردیم. من و بابایی بعد از انتخای قطعی اسم اون رو به اطلاع همه اعضای خانواده هامون رسوندیم و با استقبال خیلی خوبی مواجه شدیم. همه اعضای خانواده من و بابا رضا از اسم رادین کوچولوی ما خیلی خوششون اومد و از این به بعد همه پسرک خوشگلم رو به این اسم صدا میکنن. پسر نازم اسم قشنگت مبارکت باشه مامانی   ...
16 دی 1390

خريد براي پسري ناز و رنگ آميزي اتاق عزيزكم

گل نازم ديروز كه رفته بودم سونوگرافي تا از سلامت تو مطمئن بشم دكتر بهم گفت قبلاً بهت گفته بودم پسره؟ گفتم آره. سرشو به علامت تأييد تكون داد كه يعني آره درست گفتم پسره. الهي ماماني قربون پسر كوچولوش بره. عزيزم تو هرچيزي كه باشي چه دختر چه پسر عشق مامان و باباتي و من و بابايي برات مي ميريم. پسرم ديشب من و بابايي رفتيم بازار تا چيزاي خوشگل براي تزيين اتاقت پيدا كنيم و بخريم. هر چند اون چيزي رو كه بيشتر بخاطرش رفته بوديم و خريدن يه آويز قشنگ براي بالاي تختت بود نتونستيم پيدا كنيم اما براي پسر گلمون يه دست بلوز و شلوار سفيد و مشكي خيلي ناز و يه شورت خيلي گوگولي و همينطور 4 تا عروسك پسرونه خيلي قشنگ براي تزيين ويترينش خريديم. من كه خودم عاشق اون ع...
14 دی 1390

روزي پر از استرس و نگراني

پسر عزيزم سلام. من و بابايي خيلي خوشحاليم كه حالت خوبه و مثل هميشه تكونهاي شيرينت زندگي رو براي ما شيرينتر ميكنه. عزيزم ديروز روز خيلي خيلي بدي براي همه ما بود. ديروز صبح كه از خواب بيدار شدم به همراه بابايي صبحونه خورديم و آماده شدم تا بيام سركار، شب قبلش خواب بدي براي خودم ديده بودم و به همين خاطر از صبح كه بيدار شدم مدام آيت الكرسي رو زمزمه ميكردم. بعد از اينكه آماده شدم و لباس پوشيدم سوار ماشين شدم تا بابايي ببرم سركار. چون اگه بخوام با سرويس اداره برم بايد مقدار زيادي پياده روي داشته باشم و به همين خاطر بابايي مهربون خودش منو ميبره تا من و پسرش اذيت نشيم. وقتي رسيديم دم شركت و از ماشين پياده شدم اومدم از روي جوي فاضلابي كه دقيقا رو...
14 دی 1390

لحظه زيباي ديدار

پسرك نازم سلام. ديروز يكي از بهترين روزهاي زندگيم بود. ميدوني چرا؟ الان برات ميگم عزيز دلم. ديروز بعد از ظهر به همراه بابايي رفتيم مطب خانم دكتر شهبازي براي چكاپ ماهيانه. البته يه  هفته زودتر از نوبت ويزيت خودم رفتم چون هم گلو درد داشتم و هم ميخواستم جواب آزمايشاتم رو بهش نشون بدم. مطب خيلي شلوغ بود و بعد از يك ساعت و ربع نوبت من شد و بابايي هم بيرون منتظرم بود چون مطب خيلي شلوغه مردا نميتونن بيان داخل بشينن و به همين خاطر بابايي بيرون منتظرم ايستاد. بعد از اينكه رفتم داخل اتاق، دكتر معاينات فشار و وزنم رو انجام داد و بهم گفت روي تخت دراز بكش تا بچه ات رو ببينم. اول صداي قشنگ قلبت رو برام گذاشت و بعد از اون هم من تونستم عزيزترين و زيبات...
12 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد